یکی از خاطرات این شهید بزرگوار از لسان همرزمان : چند روز مانده بود به شب عملیات در منطقه سوسنگرد خوزستان که
ما در داخل سنگر نشسته بودیم که شهید حسین فرزانه آمد در کنارم نشست و با
آن صورت خندان که هرگز کسی نبود ایشان در حال غمگین ببیند و همه بچه های خط
مقدم برای گرفتن روحیه و شارژ شدن برای شب عملیات پیش ایشان می آمدند و می
گفتند ما در کنار تو تمام غم و اندوه دوری از خانواده و ترس از کشته شدن
را فراموش می کنیم و روحیه می گیریم و این نعمتی بود که خداوند متعال به
این شهید بزرگوار داده بود.
ادامه مطلب ...