نام تو در کهکشانها، وه چه غوغا میکند
در زمین فرمانروایی بر دل ما می کند
یک جهان نور خدایی باشد اندر جان تو
روز محشر نور تو یک هاله برپا می کند
من غلامی ز غلامان توام یا زهرا
مستمندی به سر خان توام یا زهرااز زمانی که به خود آمده ام فهمیدم
خاطر آشفته و حیران تو ام یازهراهنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به سینه بی قرار است
هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که روز جمعه آید
و این پایان خوب انتظار است